Home / آرشیف / بابا ! طالبان نوروز را چرا کُشتند؟

بابا ! طالبان نوروز را چرا کُشتند؟

10.03.2008
kanune-afghan.comجناب محترم آقای «میر» وهمکاران گرامی شان

با نثار درود های فراوان ، گرمترین وصمیمانه ترین تبریکات و تمنیات نیک خود را بمناسبت حلول سال نو 1387 خورشیدی خدمت شما ومتعلقین نجیب تان و بخصوص کافۀ ملت داغدیدۀ مان تقدیم و تهنیت عرض میکنم ، از آنجائیکه برای آدم ها هر روز آغاز زنده گی تازه ای است ، بناً از خدای توانا آرزو می برم ، سال نوی که در پیش رو داریم ، شادی را به خانه های نا شاد ترین هموطنان ما به ارمغان بیاورد ، سالی باشد پُر از برکت ، عاری از خصومت ها ، تعصبات وخونریزی ، سالی باشد که انسانها آئینه یکدیگر شده با یک تفکر عمیق علمی و انسانی ، که چطور و چگونه در جامعۀ عظیم بشری زنده گی کنند باندیشند و با نو آوریها ، دلاویز ترین سال خدا را جشن بگیرند ، تا باشد که عشق ومحبت جاگزین نفرت و تعصب ، تنگ نظری ها ، خشونت ها ، درشت گویی ها ، تند رویی ها ، ماجرأ جویی ها ، جای خود را به همسویی ها ، گفت و شنود ها ، برابری ها ، و برادری ها بسپارد .
در اخیر زحمات قابل قدر و بی شائبۀ شما را در راه پیشبرد فرهنگ و کلتور کشور باستانی ما سزاوار ستایش دانسته ، موفقیت های مزیدی را برایتان از بارگاه لایزال استدعا میکنم . بااحترام
دوست شما
لطیف کریمی استالفی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نوت :
مقاله ای را که هم اکنون مطالعه میفرمائید ، به پیشواز سال 2001 م برشتۀ تحریر در آورده شده بود ، اما متأسفانه به نشر آن در ویبسایت های انترنتی موقع نیافتم ، از اینکه اکثریت نو جوانان در غربت پرورش یافته ما تنها نامی از « نوروز » را می دانند و از تاریخچه آن کدام اطلاعی ندارند، از اینرو لازم دانستم تا این مقاله را در چندین سایت انترنتی ارسال و خواهش نمایم که بدون در نظر داشت اینکه در یک سایت به نشر رسیده در سایت دیگری لازم نیست ، استثناً آنرا به دست نشر بسپارند ممنون می شوم بااحترام

بابا ! طالبان نوروز را چرا کُشتند؟.

نوشته : لطیف کریمی استالفی .
«همه از شوق سال نو بلب گیرند جام می
که میخوش باد امروز و مبارک باد نو روزی »

در شب سال نو 2001 مسیحی ، در حالیکه جمیعت انبوهی چشمهای خود را به ساعت بزرگ کلیسای شهر دوخته و بی صبرانه انتظار شلیک راکت های آتشزای هوایی را می کشیدند . هر لحظه ای که عقربهء ساعت آهسته آهسته خود رابطرف 12 شب نزدیک می ساخت ، بی صبری ، شور وهیجانات بیشتر میگردید .
سر انجام زنگ ساعت برج کلیسا ، انتظار جمیعت انبوه را پایان بخشید ، با پُرتاب نخستین راکت بسوی فضأ ، چنان شور وهلهله ما حول را پیچانید ، گویی که قیامت آمده باشد ، لب گرفتن ها ، در آغوش کشیدنها و فرود آمدن خوشه های رنگین آتش بسوی زمین ، قشنگی و زیبایی محفل را جلوهءدیگری می بخشید .
اما من! جسم یخ زده ای ، درین سرور و پایکوبی روحاً حضور نداشتم ، من در چمن حضوری کابل ، قاش خربوزه ای بدست ، بطرف آسمان نیلگون ، آتش بازی جشن استرداد استقلال وطن عزیزم را به تماشاه گرفته بودم ، من در تپه سخی ، قاب شور نخود را بطرف شور نخود فروش پیش کرده ، تقاضای کمی سرکه ومرچ اضافی را داشتم ، من در کوتل خیر خانه میلهء دهقان را نظاره گر بودم .
آری …خاطرات شیرین وفراموش نا شدنی آنروزگاران ، سخت مرا در عالم رویأ و تفکرات گونه گونه برده بود ، ناگهان آواز کودکی که میخواست از من سوالی کند ، رشتهء تما م تخیلات و رویأ های شیرین مرا از هم گُسُست و پرسید :
بابا «نیو یره» را در افغانستان چه میگویند؟
گفتم : نوروز
بابا ! نوروز افغانستان مثل « نیویره » اینجاست؟
با شوخی گفتم : خدا بیامرزدش ، طالبان او را کُشتند!
طفلک که بسیار عصبانی شده بود ، پرسید: چرا طالبان نوروز بیچاره را کُشتند؟
جواب دادم : طالبان از هر کلمه ای که «نو» باشد نفرت دارند ، چون نوروز هم در آغاز خود کلمۀ «نو» را داشت ، به این لحاظ اورا کُشتند .
کودک ، معصومانه آهی کشید وگفت : «شایزه طالبان» ، چهره اش را غبار خشم ونفرت فرأ گرفت و از من دور شد .
هموطن عزیز!
فکر میکنم ازین قبیل سوالات در ذهن همه کودکان ما که در غُربت بدنیا آمده اند و از فرهنگ وکلتور وطن شان دور و بیگانه اند ، خطور خواهد کرد ، ازین سبب خواستم به پیشواز سال 1387 شمسی مقاله ای را تقدیم نو جوانان عزیز دور از میهن نمایم ، تا آنها بدانند که ایجاد آئین نوروزی ، که زمین از خواب زمستانی بیدار وسر آغاز فصل روح انگیز بهار شروع می شود ، برای نخستین بار در سر زمین اسطوره ای و با ستانی ما پابعرصۀ وجود گذاشته است و مصادف با 21 ماه مارچ عیسوی میباشد .
جوانان در غُربت پرورش یافتهء ما باید بدانند ، زمانی کشور شان «آریانا» نام داشت ، سر زمینی که آنرا گهوارۀ تمدن بشری می نامیدند .
این خطه که روزی آریانا بوده است
گهواره مردمان دانا بوده است
اندر دل ظلمت قرون وسطا
چون چشم و چراغ اهل دنیا بوده است .
اما بعد از غلبهء اعراب ، این خطهء باستانی را «خراسان» یا محل (طلوع آفتاب) نام نهادند ، خراسان بزرگ شامل شهر هایی چون قندهار ، بلخ ، بدخشان ، بادغیس ، تخار ، زابل ، کابل ، هرات ، هلمند ، بخارا ، سمرقند ، عشق آباد ، دوشنبه ، خجند ، کافر نهان ، مرو ، خارزم ، تاشکند و باقی متعلقات آنها بود .
در زمان احمد خان ابدالی در دروازۀ خرقه مبارک سال 1327 هجری چنین نوشته شده .
دمی که شاه شهامت مدار احمد شاه
به استواری همت بنای شهر نهاد
جمال ملک خراسان شد این تازه بنا
ز حادثات زمانش خدا نگهدارد .
دولت امیر عبدالرحمن خان در مذمت پسر کاکای شاه ( محمد اسحاق خان ) چنین شعری را می نویسد .
ارمنی مادری لقب اسحاق
کرم مرداری و دروغ و نفاق…
در خراسان دگر مجال تو نیست
ای خر ، آسان بگیر راه عراق .
اما با درد ودریغ! به اثر کشمکشها ، جنگها ، خود فروشی ها وخونریزیها ی متداوم برادران محمد زایی و سدوزایی رفته رفته ، بیک سرزمین کوچکی مبدل گردید ، آریانا بمثابۀ مادری بود که از خود چندین کشوری را متولد کرد ، هریک ازین نوزاد گان بمُرور زمان دارای نام ونشانی در جامعهء بین المللی شدند ، باتأسف فراوان ، کشور ما که مرکز ثقل آریانا ومهد پرورش بُزرگمردان تاریخ بشریت بود ، همیشه دستخوش یک سلسله تغیرات جغرافیوی وسیاست های استعماری ، دست بدست می گردید ، حتا نام باستانی کشور ما نیز شامل این تغیرات می شد ، تا اینکه انگلیسها در سال 1838 م برای نخستین بار کلمۀ افغانستان را در مکاتیب خویش عنوانی شاه شجاع محمد زایی بکار بُردند ، از آن روز ببعد ، بخصوص در زمان عبدالرحمن خان آهسته آهسته صورت رسمی را بخود گرفت ، ما اکنون آنرا بنام افغانستان می شناسیم .
افغانستان عزیز امروزی خوشبختانه از جملۀ شهر ها ، شهری را از آریانای کبیر بمیراث گرفته که مایۀ افتخار تمام آریایی های جهان و خراسانیان میباشد ، این شهر«بلخ بامی» نام دارد .
از اسطوره ها وداستانهائیکه در باره (جشن نوروزی) به یادگار مانده ، پیدایش این روز را هزاران سال قبل نخستین بار «جمشید» فرمانروای آریانا در بلخ کهن «آنگاهیکه شعاع آفتاب بر تخت زرینش تابید» نام نهاد ، مُحققین بدین باور بودند که گویا قبل از جمشید شهریار هم نوروز بوده است ، چنانچه ابوریحان البیرونی با آنکه شخصاً معتقد است که جمشید اساس گذار این روز پُر میمنت است ، اما اضافه می کند :آنروز که روز تازه ای بود ، جمشید عید گرفت ، اگر چه پیش از آن هم نوروز بزرگ ومعظم بود .
ازآنجائیکه تمام ملت های دنیا آغاز هر سال را با شادی وپایکوبی ، خواه بدلیل اعتقادات مذهبی ویا بنابر دلائل وسنن نیاکان شان جشن میگیرند ، در کشور ما نیز ازین روز خجسته و دلپذیر بنام «میله نوروز» با اجرای مراسم بسیار شکوهمند تجلیل بعمل می آورند وآغاز بهار روحنواز را به سبب ایجاد؛ محبت ها ، دوستی ها شگون نیک میگیرند ، و با سرود :
ای گردانندهءدل ها ودیده گان
ای پدید آورندهء روز ها وشبان
ای تغیر دهندهء حال وحالات بنده گان
حال ما را به بهترین حالات بگردان .
سال نو را تحویل میگیرند .
تا جائیکه تاریخ بیاد دارد ، در سرزمین باستانی ما «عید نوروز» در قطار سائر جشن ها جایگاه ویژه ای دارد ، چیزیکه نوروز را برای آریایی ها قُدسیت بخشیده ، درینجا مختصراًیاد آور میشوم .
روایات و افسانه های زیادی که درین مقال نمی گنجد ، از نوروز به یادگار مانده است ، البته ناگفته نباید گذشت که برخی ازین روایات قرین به حقیقت نبوده ، اما در ادبیات فلکلوریک ملت ها جاگزین شده است .
میگویند :
1 درین روز ارواح پاک مُرده گان بخانه و کاشانۀ شان بر می گردند ، چون سال خورشیدی 365 روز ، پنج ساعت و چهل هشت دقیقه و پنجاه ثانیه می باشد ، از جمله 360 روز را برای زنده گان و پنج روز اخیر را برای مرده گان تخصیص داده بودند .
2 در همین روز جمشید فرمانروای آریانا نیشکر را یافت و از آن شکر وقند درست کرد برای مردم هدیه داد .
3 سلیمان پیغمبر انگشترش را که گم کرده بود بعد از چهل روز آنرا پیدا کرد ومردم فریاد نوروز برآوردند .
4 حضرت آدم صفی الله در همین روز آفریده شده .
5 خلقت کائنات در همین روز بپایان رسیده .
6 حضرت موسی«ع» وحی گرفته ، طوفان زمان نوح آرام وکشتی آنحضرت بزمین نشسته .
7 حضرت عیسی«ع» به پیغمبری مبعوث گردیده .
8 بروایت علماء اهل تشیع ، حضرت علی کرم الله وجهه را پیغمبر اسلام در غدیر خُم به خلافت گماشته و ظهور مهدی آخرالزمان را نیز درین روز نوید می دهند .
روایات بالا روز نوروز را برای مردمان ایران ، افغانستان ، تاجکستان ، آذربایجان ،کُردستان ، ازبکستان ، ترکمنستان ، ترکیه ، پاکستان ، عراق ، ارمنستان ، مصر ومسلمانان هند ارزش تاریخی داده و گرامی داشته است .
نا گفته نباید گذاشت که تاجکستان سیصد سال قبل از بدنهء خراسان جدا شد ، با وجود ممنوعیت روسها از تجلیل نوروز ، مگر تاجیکها این روز را بنام « عید بزرگ » یاد کرده ، بعنوان روز دوستی و زنده شدن کل موجودات عالم و بخشی از میراث های فرهنگی نیاکان خود حفظ کرده اند و در آن کشور سه روز تعطیل عمومی بوده جشن میگیرند .
به پیشواز این روز پُر میمنت مردم ما خانه تکانی می کنند ، لباس جدید می پوشند و آنرا شگون نیک دانسته که تا آخر سال خوشبخت خواهند بود ، دوکان ها را با پارچه های رنگین تزئین می بخشند ، ظروف مسی را سفید می کنند ، از هفت نوع میوه که عبارت است از : سنجد ، بادام ، پسته ، قیسی ، شکر پاره ، منقی وکشمش کمپوت درست کرده ، برای مهمانان خود تقدیم و چهل روز جشن میگیرند ، همچنان در کشور همسایه ما ایران از هفت نوع روئیدنی خوراکی که حرف اول آن به«سین» آغاز شود ، مثل سیب ، سنجد ، سیر ، سرکه ، سُنبل ، سمنو و سماق یا (سکه) را روی سُفرهء سفید میگذارندو آنرا نمادی از فراوانی حاصلات کشاورزی ، در هنگام تحویل سال نو فال نیک گرفته سیزده روز جشن میگیرند و درین روز برای کسانیکه یکتن از فامیل شان فوت شده باشد تسلیت نمی دهند ، بر عکس او را به خوشی و شادمانی دعوت می کنند که تا آخر سال خوش باشد .
در سر انجام باید گفت که تجلیل از ین روز فرخنده در میان همه اقوام دنیا به نام هایی چون نوروز عالم افروز ، نوروز عجم ، نوروز باستان ، عید نوروز ، جشن دهقان ، به شکلهای گوناگون رایج بوده و آئین باستانی خویش را جشن میگیرند ، مردم کابل در روز اول سال به دامنهء خیرخانه ، تپه سخی ، کوه خواجه صفا ، باغ بابر ، باغ چهلستون ، باغ زنانه به شادی وسرور می پرداختند ، جوانان ، اتن ، تخم جنگی ، نیزه بازی ، توپ دنده ، دنده کِلک ، کُشتی ، چشم پُتکان ،کاغذ پرانی وبه غیره بازی ها خود را مصروف می ساختند ، در شهر مزارشریف این میلهء عنعنوی بشکل بسیار شانداری با بلند کردن پرچم حضرت علی«رض» و مسابقات بُز کشی برگزار میگردد .
از «آنجائیکه شادی وسرور لازمهء زنده گی انسانهاست ، تا جهان هست چنین بادا »!.
بناً فرأ رسیدن سال 1387 شمسی را به تمام آریایی های جهان تبریک وتهنیت گفته و برفباری های اخیر را بعنوان نوید پایان یافتن تمام رنج ها و نا بسامانیها ، از خدای توانا التجاء مندیم تا باران های موسمی این سال خجسته هم از دلها کینه ، از چشمها حسادت ، از زبانها غیبت وبُهتان ، از مغز ها واژه کشی وزبان ستیزی ها را برای همیش بشوید و طالبان اجیر آی اس آی جنگ طلب را که با برداشت های نا درست از دین ، فرهنگ متمدن ما را در انظار جامعهء بین المللی وحشی معرفی کرده اند در غضب خود گرفتار کرده و راهی وطن اصلی شان یعنی جهنم بدارد ، تا دست از قتل وقتال هموطنان ما وویرانی وطن عزیز ما بردارند .
در خاتمه آرزو می برم تا روزی فرأ رسد که تمام اقوام آریایی جهان بیش از اینکه با فاصله گرفتن ها به یک نقطۀ کوچکی تبدیل شوند ، خود را منسجم ساخته برای شناساندن هویت اصلی شان این جشن بزرگ را نه تنها در محدوده های جغرافیوی ، بلکه فرأ تر از آن ، مشترکاً ، ملی و بدون مرز تجلیل نمایند و زبان معظم و شیرین شانرا را که یکی از گنجینه ها ی میراثی و افتخارات ارزندۀ این ملت عظیم است پاس دارند و هرگز اجازه ندهند که یکمشت اوباش و متعصب با آوردن تقلبات گرانترین هویت ما را بی ارزش جلوه دهند . بااحترام

لطیف کریمی استالفی

مطلب مرتبط

مجله بانو شماره 59

مجله بانو شماره 59 را در لینک ذیل مطالعه فرمایید. PDF 59

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *