Home / آرشیف / اشعار

اشعار

دستِ بهار

بهار آمد ،جهان باز زنده گردید
نگاه آفتاب ،رخشنده گردید
ز پشت ابر ، بر آمد ماه تابان
دلِ تار سما ، تابنده گردید
نسیم آورد شمیم زندگانی
دهان غنچه ، پُر از خنده گردید
خرامید سبزه هر سو با هزار ناز
به کاکُل چمن ، گل چیده گردید
به رگها و دلِ داغدار لاله
خون سرخ حیات ، رونده گردید
قناری بوسه داد رخسار گلرا
دلش از رنج هجر ، رهیده گردید
جهان سرسبز گشت و با طراوت
دریغا ! باغ ما ، تکیده گردید
نکوبید بر در باغ نوبهاران
مگر دستِ بهار خشکیده گردید؟؟

عفیفه آرزو
آلمان ۱/۱/۱۳۸۹

شعرامروزافغانستان

بمب خوشه ای

از هرچه بوی فکر زمستان فراریم

رویایی ترانه فصل بهاریم

گلکاری صدای مرا دست کم مبین

خار دوچشم تنگ هواخواه خواریم

بازا میان پلوش فکرم قدم بزن

آینه دار قامت سرسبز یاریم

بر جان کوچه کوچه شهر تبار شر

من بمب خوشه ای شرر خیز کاریم

بر اوج پایگاه سپاه ترور عشق

چرخنده تر زبال عقاب شکاریم

ترسی زکشت وکار تباهی مبادتان

تا آتشی به خرمن خیل مداریم

من عاشقم بگوش جهان جار می کشم

ای همنفس اگرچه قفس را قناریم

……………
۴ / ۲ ۱/ ۱۳۸۸
نورالله وثوق
http://norollahwosuq.blogfa.com/

منارۀاحساس
اینجا هوای خلوت ديدار يخ زده است
چشم به ره کشیدۀِ خونبار يخ زده است
تابوت خنده‌های مرا باد برده است
پای نگاه خسته به تكرار يخ زده است
از ذهن باغ جلوۀِ ناز شكوفه رفت
اعصاب در گرفتۀِ گلزار يخ زده است
آواز گرم دخترک گل‌فروش كو
آغوش ناز نازی بازار يخ زده است
فريادی از منارۀِ احساس برنخاست
گلدسته‌های خطۀِ ايثار يخ زده است
مرديم و در خطوط دل‌انگيزیادِما
نقش هزار شوخ پريوار يخ زده است
……………………….

کابل
13-2-1372
نورالله وثوق

http://norollahwosuq.blogfa.com/

قسم به شمس……
:::::::::::::
خوشا که مذبله هارا دوباره بونکنیم
بسویِ خندقِ گندِ قبیله رونکنیم
شود به واژۀانسان زریشه برگرد یم؟
زخونِ تشنۀ فرهنگِ دل وضونکنیم
به سیرِ کاخ سرافرازِ جستجو برویم
به قهقرا ی خمودِ خرابه خونکنیم
به صبحِ خاطره ها خواب عافیت بینیم
برای راحتِ همسایه های وهونکنیم
سری به نترۀ احساسِ دیده ها بزنیم
خروشِ سیلِ غم آ لود را به جونکنیم
به بلخِ زمزمه گرترجمان عشق شویم
قسم به شمس که با کینه گفتگو نکنیم
که گفته تیغۀِ چاقوی اهرمن باشیم؟
که گفته جامۀ افرشته را رفونکنیم
…………………………
نورالله وثوق
۸۸/۹/۷
http://norollahwosuq.blogfa.com/

مرگ باور 1

آی پرستو ها ، قناری ها !
برآن شاخ بلند برخوان
که این خاک سیاه بی بهار
از ماست .
بخوان با ناله فرزندان راستین را
که دور هم ، روی خاک بنشینند
وگرنه حسرت این خاک را،
امروز یا فردا
بقلب مان میگذارند .
بعید نیست ، یک یکی روزی
درین راهی پُر از دشوار ،
تمام گردیم
واین راه ناتمام ماند .
دریغ اما ؛
جلادان تاریخ
کسی بی ریش ، کسی با ریش
چو زالو ها
بجان من ، بجان تو ، بجان هم افتادند
و رعد گونه
تمامی مسجد و پُل را
شهید سازند .
وما در پیشرو ،
رود خانه ی داریم توفانزا
عبور ما هم حتمیست
مگر پُل نیست .
من آگاهم !
زما آنها پُلی سازند
ستوران را ز روی نعش ما
آنسو عبور خواهند .
***************************************************
2
ای نهالان زخم خورده بباغ !
می شمارید چه بیهوده ،
قدم های بهار
که بهار آمدنیست ؟
من همه تقویم را
ترسایی ، قمری ، شمسی را
زیرو رو کرده ، بسی لاء زدم .
تا این باد جنوب است بار بار
درج تقویم نگردد بهار .
های بارک !
چه مبارک تعبیر
خلق دردام تغیر گشته اسیر
پس کجا شد که در ماتم ما
نه پرستو ، نه شگوفه ، نه بهار
ننگ شان آید و تا یکقدمی
بگذارند و بیارند تغیر
شایدم گشته شهید ، شایدم گشته اسیر .
*********************************************
3
تا بکی مویه کنم ، ناله زنم
تو چرا کور و کری ؟
آنها آمده اند !
تا زاجساد من و تو گذرند
یک پُلی ساخته روند
و به آغوش بهار ره ببرند
بگدازند ما را
و به نوری برسند .
روی اندیشۀ ژرف ، خود شان
هر درختی که تناور دیدند
سر بُریدند و بخاک افگندند .
های ای صاحب شرع !
تا به کی صبر جمیل
کاسه ی صبرشده لبریز ،
بمیر .
باورم مُرد ،
مکن بر سر من
این همه نا آمده فردا تحمیل .
*********************************************
4
چگونه باور کرد !
سرنوشتی بخود رقم زنیم
چون یکی رنگ زند انگشتم
وان دگر قطع می کند ، قلع و قمع
نه مرا ،
قتل عام ، هفت پُشتم .
پس چگونه ، بآینده امُید ؟
که زبانم بدست دشمن هست
اقتلو فی سبیل الله را
نه بمنظور دین شعار دهند
کودکم ،
علم انتحار دهند .
*********************************************
5
چگونه باور کرد !
در خانه ی که همه ، کور و کر اند ؟! .
در باغی که
« گل از برگ و برگ از باد و باد از برگ می ترسد »*
صلح با بهار و شگوفه
یکبار می رسد .
خودم دیدم ، باور مُرد
تا چارراهی صدارت که راهی نیست
شاید انفجار دیگری
در پیش باشد
و ما را برای ابد
آنجائیکه صلح است و بهار
و تقویمش ( فی احسن تقویم )
خواهد بُرد .
روز باز گشت ما
( اذا وقعت الواقعه )
خواهد بود .
روزی که لکه های خون مان دامنگیر
این مسلمان و آن نا مسلمان باشد
و آنهای که
بهار را ، شگوفه را
پرستو ها و قناری ها را
کُشتند .
و ما با تمامی خشم
به کشتن آنها برگردیم .
وآخرین نماز شکرانه را
در مسجد ی که شهید است و سوخته
ادأ خواهیم کرد .
لطیف کریمی استالفی

مطلب مرتبط

گزارش جشن نوروز 1397 به روایت تصویر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *